مرهم زخم های من
محرم رازهای من
مونس تنهاییم
آری خدا،من با تو ام
ای که هر لحظه صدایت می کنم
در همان لحظه نگاهم میکنی
کاش می شد بار دیگر ،حرف زد
راز دل گفت و کمی آرام شد
این چه حالی است،چه شوقی؟
نمی دانم،آری نمی دانم
خود به من گفتی :
"هر کجا باشی با توام"
خود به من گفتی:
"صدایم کن ،صدایت می زنم"
آمدم تا لبیک گوی ،تو شوم پس مرا مهمان کن و قدری طعامم ده
تاریخ : سه شنبه 93/8/27 | 12:55 عصر | نویسنده : مینا ایمانی فلاح | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.